بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 5476
کل یادداشتها ها : 11
دانشگاه استنفورد
خانمی با لباس کتان راه راه به همراه شوهرش با کت و شلوار نخ نما شدة خانه دوز ، در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس «دانشگاه هاروارد» شدند .
منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در دانشگاه هاروارد ندارند و احتمالاً شایسته حضور در کمبریج هم نیستند . مرد روستایی به آرامی گفت : « مایل هستیم رئیس را ببینیم » منشی با بی حوصلگی گفت :« ایشان تمام روز گرفتارند و وقت ندارند . » خانم روستایی جواب داد : « ما منتظر خواهیم شد » . منشی از سماجت آنها برای دیدن رئیس دانشگاه به ستوه آمد و سرانجام تصمیم گرفت موضوع را به رئیس بگوید ، هرچند که این کار نادرستی بود که همواره از آن اکراه داشت . وی به رئیس گفت : شاید اگرچند دقیقه ای آنان را ببینید ، آنها از اینجا بروند .
رئیس با اوقات تلخی آهی کشید و سر تکان داد . معلوم بود شخصی با اهمیت او فرصتی برای ملاقات آن زن و مرد و بودن با آنها را نداشت . بعلاوه از اینکه اشخاصی با لباسی کتان و راه راه وکت و شلواری خانه دوز دفترش را به هم بریزند ، خوشش نمی آمد . رییس با قیافه ای عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوی آن دو رفت ، خانم به او گفت : « ما پسری داشتیم که یک سال در دانشگاه شما (هاروارد) درس خواند . وی از اینجا راضی بود اماحدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد . شوهرم و من دوست داریم بنایی به یادبود او دردانشگاه بنا کنیم . رئیس با بی تفاوتی و با غیظ گفت : « خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به دانشگاه هاروارد می آید و می میرد ، بنایی برپا کنیم . اگر این کار را بکنیم ، اینجا مثل قبرستان می شود » . خانم به سرعت توضیح داد : « آه ، نه . نمی خواهیم مجسمه بسازیم فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی در دانشگاه هاروارد بسازیم . »
رئیس لباس های آن دو را برانداز کرد و گفت : « یک ساختمان ! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است ؟ ارزش ساختمان های موجود در دانشگاه هاروارد هفت ونیم میلیون دلار است . خانم روستایی یک لحظه سکوت کرد . رئیس خشنود بود . شاید حالا می توانست ازشرشان خلاص شود .
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت : « آیا هزینه راه اندازی دانشگاه فقط همین قدر است ؟ پس چرا خودمان دانشگاهی جدید راه نیندازیم ؟ » شوهرش سر تکان داد . قیافه رئیس دستخوش سر درگمی و حیرت بود .
حالا دیگر دفتر رئیس دانشگاه هاروارد جایی برای توقف آن زن و مرد نبود . آقا و خانم روستایی ( لیلاند استنفورد ) بلند شدند و راهی « پالوآلتو » در ایالت کالیفرنیا شدند ، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که نام آنها را برخود دارد .
« دانشگاه استنفورد » ، یادبود پسری که دانشگاه هاروارد به او اهمیت نداد .